چه خوش گفت سهراب:
" زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است!"
و چه گس است این تابستان...از آن تابستان هایی که ای کاش زودتر تمام شود
از آن انجیر هایی که نوبرانه تابستان نحس است و آن زندگی که دیگر نیست!!(و احساسی که سهراب امیدوار بود خاموش نشود):
+ چقدر این روزها وابسته آن هشت کتاب سپهری شدی و رها شدی از دنیا اطرافت__فقط قلمت است که هنوزم روی کاغذ می رقصد ! آن کاغذ هایی که مچاله و روانه زباله دان میشوند وتو فقط زهر خندی به تمام احساسات نوشته شده و بی صدایت میزنی!!
پ ن : عنوان از چشمان یک عبور--->هشت کتاب!