جناب زندگی است دیگر...

حرف های خودمونی:)

جناب زندگی است دیگر...

حرف های خودمونی:)

دلتنگی موریانه است و من هنوز چوبی ام!!

برای ماهی

با سه ثانیه حافظه

تنگ و دریا یکی ست!

دست من و شما درد نکند

که دل ِ تنگ آدم ها را

با یک عمر حافظه

توی تُنگ می اندازیم

و برای ماهی ها دل می سوزانیم!

یکی هست اون بالا که خالصانه باهاته!

تو یک شب تاریک 

" یاس "

چقدر دورشدی از خودت

چقدر دور شدی از خدات

چقدر دور شدی از آرامشت

چقدر دغدغه داری

کجا رفته اون یاس کوچولو 

کاش ____

+چرا اینقدر دورشدم از خودم__!

پ ن : عنوان از نمایشی ساده از صادق!


تا غروب عروسک چه اندازه راه است؟

چه خوش گفت سهراب:

          " زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است!"

و چه گس است این تابستان...از آن تابستان هایی که ای کاش زودتر تمام شود

از آن انجیر هایی که نوبرانه تابستان نحس است و آن زندگی که دیگر نیست!!(و احساسی که سهراب امیدوار بود خاموش نشود):

+ چقدر این روزها وابسته آن هشت کتاب سپهری شدی و رها شدی از دنیا اطرافت__فقط قلمت است که هنوزم روی کاغذ می رقصد ! آن کاغذ هایی که مچاله و روانه زباله دان میشوند وتو فقط زهر خندی به تمام احساسات نوشته شده و بی صدایت میزنی!!

پ ن : عنوان از چشمان یک عبور--->هشت کتاب!

تو رویاهای دخترونت منتظر همون شاهزاده با اسب سفیدی

حالا سفیدم نه مثلا صورتی!! مثلا طلایی!!

رنگشم مهم نیست ها

شاهزادش مهمه___

همون شاهزاده ای باشه که دلت رو لرزوند

همون که دلت ضعف میره برای چال روی صورتش

همون که صداش مثل مُسَکِن عمل میکنه

___

هوا طوفانی میشه

یاس کوچولو دلش میلرزه

شاهزاده دور میشه __ محو میشه:(