-
تزریــق خدا و نماز در رگ هـــایم!
جمعه 12 خرداد 1396 19:16
هنوز به دیدار خدا می روند.... خدایی که در یک مکعب سنگی خود را حبس کرده است.!!! خدا همین جاست نیازی به سفر نیست. خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند، خدا در جمله ی عجب شانسی آوردم است! خدا خیلی وقته که اسباب کشی کرده و اومده نزدیک من و تو! خدا همان نمــازی است که دوستش داری از انسان های این دنیا فقط خاطراتشان...
-
دلــم خواســت !
جمعه 12 خرداد 1396 14:34
» هر کس به دعای خاصی اعتقاد دارد آنجایی که از زمین و زمان برایت بلا میبارد، آنجا که نمیدانی راه درست چیست و احساسات واقعی و غیر واقعیـت کدامند؟ آنجایی که هیچ دری باز نیست و هیچ نشانهای در کار نیست، همه جا تیره و تار است و حتی خاکستری هم نیست، آنجا که درماندهای... واقعاً در مــانــده ای !! آن دعای خاص معجزه...
-
قلبم میریزد!
پنجشنبه 12 آذر 1394 21:12
بی هوا داریم تا بی هوا! این بی هوا که میروی که ماسک اکسیژن از سقف پایین باید بیافتد که نمی افتد که نمی افتی از سرم ... یا آن بی هوا که صدایم کنی که برگردم که نمی کنی که نمی گردم ..... کلمه کم دارد این زبان! !
-
دلتنگی موریانه است و من هنوز چوبی ام!!
چهارشنبه 31 تیر 1394 22:42
برای ماهی با سه ثانیه حافظه تنگ و دریا یکی ست! دست من و شما درد نکند که دل ِ تنگ آدم ها را با یک عمر حافظه توی تُنگ می اندازیم و برای ماهی ها دل می سوزانیم!
-
یکی هست اون بالا که خالصانه باهاته!
دوشنبه 15 تیر 1394 01:49
تو یک شب تاریک " یاس " چقدر دورشدی از خودت چقدر دور شدی از خدات چقدر دور شدی از آرامشت چقدر دغدغه داری کجا رفته اون یاس کوچولو کاش ____ +چرا اینقدر دورشدم از خودم__! پ ن : عنوان از نمایشی ساده از صادق!
-
تا غروب عروسک چه اندازه راه است؟
یکشنبه 7 تیر 1394 22:13
چه خوش گفت سهراب: " زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است!" و چه گس است این تابستان...از آن تابستان هایی که ای کاش زودتر تمام شود از آن انجیر هایی که نوبرانه تابستان نحس است و آن زندگی که دیگر نیست!!(و احساسی که سهراب امیدوار بود خاموش نشود): + چقدر این روزها وابسته آن هشت کتاب سپهری شدی و رها شدی از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 تیر 1394 21:45
تو رویاهای دخترونت منتظر همون شاهزاده با اسب سفیدی حالا سفیدم نه مثلا صورتی!! مثلا طلایی!! رنگشم مهم نیست ها شاهزادش مهمه___ همون شاهزاده ای باشه که دلت رو لرزوند همون که دلت ضعف میره برای چال روی صورتش همون که صداش مثل مُسَکِن عمل میکنه ___ هوا طوفانی میشه یاس کوچولو دلش میلرزه شاهزاده دور میشه __ محو میشه:(
-
نمی گیــــره هیچ کســــی جـــــــاتو!
دوشنبه 18 خرداد 1394 11:55
یک روزایی هست از اول صبح فرق داره با روزای دیگه. مثلا خیلی یکهویی به رفیقت میگی بیا امروز باهم برگردیم بستنی مهمون من!! مثلا بیخیال میری امتحانتو میدی و قدم زنون با دوستت کلی حرف میزنی و یک دفعه دوست دوستت زنگ میزنه میگه بیاین چهار راه دکترا!میرین اون طرف خیابون و پسر دایی مبارکو میبینی ، پشتتو میکنی و فرار میکنی:|...
-
مگر خدا گذرد از "سیاهکاری"ما!
یکشنبه 17 خرداد 1394 00:50
یه موقع هایی هست که دیگه چیدن این کلمات کنار هم سخت میشه خیلی دلت میخواد بنویسی ها...کلی هم حرف نگفته داری ولی نمـــــــیشـــه:( الان از همون وقت هاست که واژه هام حتی آرومت نمیکنن که سیل این همه خاطره یک شبه میخواد خفت کنه! +امیدوارم بهترشی عزیز یاس! پ ن: عنوان از لحظه ها و صحنه ها -->مهدی سهیلی
-
میوه این باغ:اندوه اندوه!!
جمعه 15 خرداد 1394 18:39
تو بِخَند مَن هَم می خَندَم! یاس کوچولو دَرونَم هَم بایَد بِخَندَد اصلاً مَگر مُهِم است چیز هایی که گذَشت وَ رَفت؟ نـــــــَـــــه!مُهِم نیست نَبایَد مُهِم باشد باید کم رنگ شوند. باید نادیده گرفته شوند. باید تفکرات از نو ساخته شود. باید دنیای بنفش من برگردد. باید مقداری آرامش به این زندگی تزریق شود! پ ن: عنوان از...
-
تورو دیدم، خدا خندید:)من از عشق تو حظ کردم...
چهارشنبه 13 خرداد 1394 20:28
یکهو میشه دیگه... یه حس شیرین زعفرونی شایدم شکلاتی! یه حسی که ترک نمیشه...یه حس بی قانون که قرار نیست بره یه حس که شاید تو فال تو نباشه ولی بازم دوسش داری:( یه رویا شیرین و فریبنده! پ ن : من نمیدونم چه خبره تو این دنیا که آدما دیگه حواسشون به قلب های کوچولوِ شیشه ای نیست-_- +عنوان:حظ کردم-->شاهرخ !
-
قفس خالی را از بالای پنجره بردار!
یکشنبه 10 خرداد 1394 17:53
بعضی غصه ها اومدن که بمونن, اومدن که امتحانت کنن اومدن که پستی بلندی های زندگی رو نشونت بدن بعضی غصه ها حتی با دم نوش زرشک و بهارنارنج هم از یاد نمیره:( بعضی از آدم ها هم همین طور... یکهو سرزده میان تو زندگیت , یکهو بی خبر میرن از زندگیت و این تویی که باید با جای خالی اونا سر کنی ولی خاطرشون می مونه باهات ،مثه همون...
-
بهش میگن مصلحت!
جمعه 8 خرداد 1394 17:24
مثه اون وقتا که غرق ایم توی دنیا بنفش و رویایی یکهو طوفان میشه، همه چیز عوض میشه مثه اون وقتا ک لبخندای شیرین جاشونو به اشک های تلخ میدن مثه اون وقتا ک شاید لازمه بگیم این طوری بهتره;)))
-
ردپا!
پنجشنبه 7 خرداد 1394 16:05
مانند جنین پاهایمان را جمع کردیم توی دلمان و هر از گاهی دست و پایی می آید و می رود و به این می گوییم زندگی!