جناب زندگی است دیگر...

حرف های خودمونی:)

جناب زندگی است دیگر...

حرف های خودمونی:)

قفس خالی را از بالای پنجره بردار!

بعضی غصه ها اومدن که بمونن, اومدن که امتحانت کنن 

اومدن که پستی بلندی های زندگی رو نشونت بدن

بعضی غصه ها حتی با دم نوش زرشک و بهارنارنج هم از یاد نمیره:(

بعضی از آدم ها هم همین طور...

یکهو سرزده میان تو زندگیت , یکهو بی خبر میرن از زندگیت

واین تویی که باید با جای خالی اونا سر کنی

ولی خاطرشون می مونه باهات ،مثه همون غصه ها که گفتم 

می مونه و شاید کم رنگ شه ولی از یاد نمیره

می مونه و کلی لبخند تلخ به روی لب هات میاره

می مونه و کلی از لحظه هاتو بهشون فکر میکنی

به حرفا...به خاطره ها...به روزمرگی هایی که وقتی میخونیشون حضوراون ها توش خیلی پررنگه!

پ ن : عنوان از هزار خوشه عقیق -->مهدی سهیلی 

ردپا!

مانند جنین پاهایمان را جمع کردیم توی دلمان و هر از گاهی دست و پایی می آید و می رود و به این می گوییم زندگی!